دوست گرامی. مطلب جامع و کاملی درباره رضایت خدا برایتان درج کرده ایم که امیدواریم مفید باشد.
معنای رضایت
رضا در لغت به معنای خشنودی[1] و ضد سخط[2] است و به معنای اختیار کردن[3] نیز آمده است و اصل این ماده به موافقت میل آدمی به آنچه با آن مواجه است[4] دلالت دارد؛ و در اصطلاح عبارت است از ترک اعتراض بر مقدرات الهی در باطن و ظاهر، قولاً و فعلاً[5] به گونهای که بنده چیزی بیشتر از آنچه خدا آن را قرار داده و خواسته است، طلب نکند[6] که این خود بالاترین درجه تکامل است.
مقام رضوان و رستگاری بزرگ
مقام «رضوان» که نتیجه رضایت خدا از انسان است، از بزرگترین مواهب و مقاماتی است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان میبخشد و این رضوان چیزی غیر از باغهای بهشت و نعمتهای جاویدان و غیر از رحمت گسترده پروردگار است.
قرآن کریم میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛[7] خدا اهل ایمان را از مرد و زن وعده فرموده که در بهشت خلد ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است درآورد و در عمارات نیکو و پاکیزه بهشت عدن منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودی خداست و آن به حقیقت فیروزی بزرگ است.
هیچ کس نمیتواند آن لذت معنوی و احساس روحانی را که به یک انسان، به خاطر رضایت و خشنودی خدا از او دست میدهد را توصیف کند. قرآن کریم حضرت اسماعیل (ع) را با صفت «مرضی» توصیف نموده است؛ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا؛[8] و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.
اسماعیل (ع) ظاهر امر خدا را ندید - کارد گذاشتن به گلویش توسط ابراهیم خلیل (ع) - بلکه ایمان و یقین داشت که خداوند برخلاف مصلحت او و پدرش، امر نمیکند. این در واقع اشاره به این حقیقت است که او در تمام برنامههایش، رضایت خدا را مد نظر داشت.
اصولاً نعمتی از این بالاتر نیست که معبود و مولا و خالق انسان از او راضی و خشنود باشد، رضایت خدا از همه چیز برتر و بزرگتر است؛ به همین دلیل در بعضی از آیات بعد از آنکه نعمت بهشت جاویدان را برای بندگان خاص خدا بیان میکند در پایان میگوید: رضیاللهعنهم وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ؛[9] خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از او خشنود خواهند بود و این رستگاری بزرگی است و این نشان میدهد تا چه اندازه این رضایت دو جانبه میان خدا و بنده واجد اهمیت است.
ممکن است انسان غرق عالیترین نعمتها باشد، ولی هنگامی که احساس کند مولی و معبود و محبوب از او ناراضی است، تمام آن نعمتها و مواهب در کام جانش تلخ گردد و نیز ممکن است انسان واجد همه چیز باشد، ولی به آنچه دارد راضی و قانع نباشد؛ بدیهی است آن همه نعمت با این روحیه او را خوشبخت نخواهد ساخت و ناراحتی مرموزی دائماً او را آزار و شکنجه میدهد و آرامش روح و روان را که از بزرگترین مواهب الهی است از او میگیرد؛ لذا بالاترین نعمت این است که خداوند از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضی باشد.
در جریان واقعه کربلا شنیدهایم که امام حسین (ع) با آنهمه رنج از دست دادن فرزندان و یاران و تشنگی و... هر چه به زمان شهادت نزدیکتر میشد، صورت مبارکش برافروختهتر میشد و در کمال آرامش و اطمینان میفرمود: رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک... .[10] حضرت زینب (س) در مجلس یزید (لع) فرمود: ما رایت الا جمیلا؛ من جز زیبایی ندیدم!
این روحیه جز رسیدن به مقام «رضیاللهعنهم و رضوا عنه» را نوید نمیدهد و این است ثمره خرسندی از خداوند؛ یعنی زندگی کردن در دنیا و آخرت در کمال آرامش و اطمینان قلبی.
گفتنی است، میان آرامش و آسایش در زندگی، تفاوتی اساسی وجود دارد؛ ممکن است کسی آسایش نداشته باشد، ولی در کمال آرامش به سر برد، یعنی در زندگیاش با انواع سختیها درگیر باشد، ولی روح و روانی آرام و با طمأنینه داشته باشد. همچون اهلبیت عصمت و طهارت (ع) که در اوج سختیها آرام بودند و بالعکس بسیارند کسانی که زندگی آنان در کمال رفاه و آسایش سپری میشود، اما دریغ از ذرهای آرامش!
رمز موفقیت و خوشبختی
رمز موفقیت و خوشبختی و سعادت انسان در زندگی و دینداری، در یک کلمه خلاصه میشود و آن واژه «رضایت» است.
مجموعهای از رضایتمندی مانند رضایت خدا، رضایت امام، رضایت والدین، رضایت فرزندان، رضایت همسران، رضایت مسئولین، رضایت کارکنان، رضایت مشتریان، رضایت از زندگی خود و مواردی مانند آن، تأمین کننده خوشبختی و سعادت انسان هستند و سلب رضایت از عرصههای زندگی و دینداری، با شقاوتمندی و بدبختی هم وزن و در تلازم کامل است.
«هدف ما جلب رضایت شما است» این جملهای است که در عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی دولتی و خصوصی و تجارتخانهها و فروشگاهها به چشم میخورد و دلیل آن پیوند عمیقی است که میان رضایت و موفقیت وجود دارد.
مشتری مداری و توجه به رضایت اربابرجوع، رمز موفقیت هر کاسب و تاجر و اداره و سازمان و معیاری برای سنجش عملکرد مثبت و منفی مسئولین و کارمندان و گروههای مختلف تأثیرگذار در جامعه است.
موفقیت فرزندان – علاوه بر رضایت خدا - در گرو رضایت والدین است. این رضایتمندی اساس توفیقاتی است که یک فرزند در عرصه کار و زندگی کسب میکند و لذا امکان ندارد کسی که خدا و پدر و مادر از او رضایت کافی ندارند، در زندگی خود به توفیقات واقعی دست یابد و شاهد موفقیت و خوشبختی باشد.
خوشبخت و سعادتمند خانوادهای است که اعضای آن همه از هم راضی و خشنودند، در چنین خانوادهای جوی از آرامش و نشاط و شادی و اطمینان و اعتماد وجود دارد که باعث میشود همه اعضای آن احساس خوشبختی داشته باشند، اما خانوادهای که اعضای آن از هم ناراضی و ناخشنودند، در شقاوت و بدبختی بسر میبرند، در چنین خانوادهای فضایی از تنش و اختلاف و بدبینی و بی اعتمادی و درگیری و غیبت و تهمت و توقعات نابجا و بسیاری دیگر از رذایل اخلاقی و آسیبها رشد میکند و روزگارشان به سیاهی و تباهی میگراید.
همین وضعیت در جامعه عیناً قابل تکرار و توضیح است چه در کل جامعه و چه در جوامع کوچکتری مانند اداره و کارخانه و کارگاه و کوچه و محله و مسجد و مدرسه.
آرامش و خوشبختی در تمام عرصههای زندگی حاصل رضایتمندی حاکم بر آن عرصه است و دغدغه و تنش و درگیری، حاصل نا رضایتمندی.
حتی معیار بقاء و استحکام نظامهای سیاسی و دولتها و حکومتها، بستگی تام و تمامی به میزان رضایتمندی شهروندان و مردم کشور دارد و انقلاب و دگرگونی سیاسی، هنگامی رخ میدهد که مردم از سیستم حکومتی خود راضی نباشند.
در عرصههای دینداری و معنویت، حرف اول و آخر را وصول به مقام رضایتمندی عبد از خدا و خدا از بنده میزند و سالک راه خدا به هیچ توفیقی نمیرسد، مگر اینکه توانسته باشد رضایت خدا و اهلبیت عصمت و طهارت (ع) را نسبت به خود جلب نماید.
معیار وجوب و حرمت اعمال
معیار وجوب عمل از دیدگاه دینی، مصلحتی است که نجات از هلاکت ابدى و وصول به سعادت جاوید، متوقف بر آن است، در رأس این مصالح خشنودی خداوند از بنده است که مایه و پایه سعادت انسان خواهد بود؛ پس عمل واجب، وسیله و دستاویزى است به سوى سعادت همیشگى و فرار از هلاکت دائمی؛ از این دیدگاه اگر سعادت و شقاوت به فعل و ترک چیزى تعلق و ارتباط نداشته باشد، وجوب و حرمت آن، معنى ندارد.
بنابراین معیار و مصلحت اصیل تمام احکام شرعی (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح)، رضایت و نارضایتی و نزدیکی و دوری نسبت به خدای متعال و ارتباط آن با سعادت و شقاوت انسان است، بر این اساس مصلحت مهمی که در واجبات نهفته است و تحصیل آن را برای نجات و سعادت انسان ضروری ساخته، رضایت خدا از بنده و در نتیجه نزدیک شدن بنده به خدای متعال و سعادت جاودان است و نیز مفسده عظیم کارهای حرام، ناخشنودی خداوند و در نتیجه دوری از نجات و سعادت و نزدیکی به دوزخ و شقاوت است.
نشانههای رضایت خدا
پیرامون نشانههای رضایت خدا از عبد و اینکه از کجا بدانیم خدا از ما راضی هست، نکات مختلفی در روایات مطرح گردیده است که به دو مورد اشاره مینماییم.
1. اطاعت از فرمان الهی
در روایت آمده که حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرض کرد: یا رَبِّ أخبِرْنی عن آیَةِ رِضاکَ عن عَبدِکَ، فَأوحَى اللّهُ تعالى إلَیهِ: إذا رَأیتَنی اُهَیِّئُ عبدِی لطاعَتِی و أصرِفُهُ عن مَعصِیَتی، فذلکَ آیَةُ رِضایَ؛[11] پروردگارا مرا از نشانه خشنودی خود از بندهات خبر ده خدای تعالی به او وحی فرمود: هرگاه دیدی که من بندهام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان میکنم، این نشانه خشنودی من است.
علی (ع) در کلامی گهربار میفرماید: مَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یَعْلَمَ کَیْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ مِنْهُ عِنْدَ الذُّنُوبِ کَذَلِکَ مَنْزِلَتُه ؛[12] هر کس از شما که میخواهد جایگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند، پس باید ببیند که جایگاه و منزلت خداوند در آن هنگام که به گناهی میرسد چگونه است. جایگاه او نزد خداوند تبارکوتعالی، به همان مقدار است که جایگاه خداوند در نزد او است.
بر این اساس اگر ما اوامر الهی را مخلصانه بجا آوریم و از اطاعت الهی سر نپیچیم؛ باید بدانیم که رضایت الهی را به دست آوردهایم. شکی نیست که باید در تمام زندگی اینگونه باشیم؛ تا به رضوان الهی و بهشت او درآییم.
در یک مثال ساده، اگر انسان، دوستی داشته باشد، تمام سعی خود را برای راضی نگه داشتن او - با توجه داشتن به خواستههای او - بکار میبرد، آنگاه از طرف مقابل نیز همین توقع را دارد که به خواستههای او توجه نماید.
خلاصه وقتی در دوستیهای زمینی و دنیوی (با بیاعتباریهای دنیا و دوستیهایش) رضایت طرفینی حرف اول را میزند؛ درباره آخرت که سرای جاوید است به طریق اولی رضایت طرفینی میان عبد و رب، نجات دهنده و کارگشا خواهد بود.
اتفاقاً در حدیث آمده که دین انسان به مانند برادر (بالاتر از دوست) است و باید نسبت به او توجه کامل داشت. امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد فرمودند: أَخُوکَ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِکَ بِمَ شِئْت ؛[13] دین تو مانند برادر توست، پس نسبت به دینت تا میتوانی - در عمل به آن - جانب احتیاط را نگهدار.
2. راضی بودن به قضای الهی
از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود: علَامَةُ رِضَا اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَنِ الْعَبْدِ رِضَاهُ بِمَا قَضَی بِهِ سُبْحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیْه ؛[14]نشانه رضایت خدای سبحان از بنده، رضایت بنده از آن چیزی است که خداوند برای او مقدر کرده است، چه خوشایند او باشد و چه ناخوشایند.
البته وجود این احادیث، منافاتی با تلاش و کوشش انسان برای تغییر سرنوشت خودش ندارند: اَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ؛[15] خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست.
موضوع قضا با قدر متفاوت است. روایت اول اشاره به قضای حتمی الهی دارد که باید در مقابل آن تسلیم بود اما روایت دوم مقام قدر را توضیح می دهد. در موضع تقدیر که قبل از قضای حتمی است، امکان تغییر وجود دارد و انسان قادر است با اراده و تلاش خود سرنوشت خویش را عوض نماید، به همین دلیل انسانی که دست روی دست بگذارد و بگوید: هر چه پیش آید خوش آید، هر چه تقدیر باشد همان میشود؛ این فرد خود را فریب داده است.
بنابراین کسانی از خدا شاکیاند و مدام شکوه میکنند که چرا من باید چنین و چنان شوم و ایکاش خدایا! اینگونه میشد و ایکاش اینگونه نمیشد، بدون اینکه فکر کنند آنچه تحقق یافته واقعاً به نفع آنها هست یا نه، نسبت به قضای الهی معترض بوده و رضایت الهی را از دست خواهند داد، درحالیکه میباید در مقابل قضای الهی، صبر را چاشنی کار کنند و از جزء و فزع بپرهیزند: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛[16] و البته شما را به پاره ای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و صابران را بشارت و مژده بده، بنابراین اگر انسان از برخی تقدیرات الهی گلهمند باشد و آرزو کند که ایکاش اینگونه نشده بود، باید بداند که خدای متعال نیز به همین میزان از او ناراضی است.
موجبات ناخشنودی و غضب الهی
در این زمینه که چه اموری ناخشنودی الهی را در پی دارد، از عوامل اعتقادی و بینشی، همچون کفر و شرک و تکذیب آیات الهی و ارتداد و مانند آن که بگذریم، عمدتاً عصیانگری و نافرمانی و گناه است که ناخشنودی و غضب الهی را در پی دارد.
بهطور خلاصه میتوان گفت: اطاعت و فرمانبری، موجب رضایت و عصیان و سرکشی، زمینه خشم و ناخشنودی خدای متعال را فراهم میآورد، منتهی عصیانگری و گناه، مصادیق فراوانی دارد که به برخی از آنها با توجه به آیات الهی اشاره میکنیم:
1. حرامخواری و اسراف در خوردنیها و آشامیدنیها؛ قرآن میفرماید: از آنچه روزى شما قرار دادهایم ـ که پاک و پاکیزه است ـ بخورید و در بهرهبرداری از روزیها با ناسپاسى و کفران نعمت تجاوزگرى نکنید که خشم من بر شما لازم خواهد شد و هر که خشم من بر او لازم شود، قطعاً سقوط میکند و تباه میگردد.[17]
2. اطاعت و پیروی از شیطان و عمل بر اساس خواستههای او؛ قرآن میفرماید: کسانى که پس از آنکه راه هدایت برایشان آشکار شد، به عقب بازگشتند و به کفر گراییدند، شیطان کارهاى ناپسند را برایشان آراست و آنان را در راه باطل مدد کرد. این (حاکمیت شیطان) بدان جهت است که آنان به کسانى که از قرآن و احکام آن ناخشنود بودند وعده همکارى دادند و گفتند: در پارهای از امور ـ تا آنجا که راز ما فاش نشود ـ از شما پیروى خواهیم کرد (غافل از آنکه) خدا نهانکاری آنان را میداند. امروز در پشت نقابِ نفاق نوید همکارى به کافران میدهند، ولى آنگاه که فرشتگان جانشان را بستانند درحالیکه بر صورت و پشتشان میکوبند، حالوروزشان چگونه خواهد بود؟ این بدان جهت است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده است پیروى کردند و رضاى او را خوش نداشتند و خدا هم کارهاى نیکشان را تباه و بى اثر ساخت.[18]
4. جدال در آیات الهی و حقایق هستی؛ در سوره غافر آمده: همان کسانى که در آیات خدا ـ بیآنکه برایشان برهانى آمده باشد ـ مجادله میکنند. این کار نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آوردهاند، مایه دشمنىِ بزرگى است. اینگونه، خداوند بر دل هر گردنکشِ زورگویى مُهر میزند تا به حق راه نیابد.[19]
7. خیانتدرامانت؛ خدای متعال میفرماید: و هیچ پیامبرى را نشاید که به خدا یا مردم خیانت کند و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با خیانت خود در پیشگاه خدا حاضر خواهد شد، سپس به هر کسى همان را که فراهم آورده است، بى کموکاست خواهند داد و در حق آنان ستم نمیشود. پس آیا کسى که خشنودى خدا را دنبال کرده، مانند کسى است که با خشمى از خدا بازگشته و جایگاهش دوزخ است؟ آن بد بازگشتگاهى است.[20]
8. سرپیچی از فرمان پیامبران و رابطه با طاغوتها و کافران و پذیرش ولایت و حکومت آنان؛ در سوره مائده میخوانیم: از میان بنیاسرائیل آنانکه کفر ورزیدند، بر زبان داوود و عیسى بن مریم لعنت شدند. این بدان سبب بود که آنان پیامبرانشان را نافرمانى کردند و همواره از حدود خدا تجاوز میکردند و هرگز از کارهاى ناپسندى که انجام میدادند، باز نمیایستادند. به راستى کارهایى که میکردند بد بود. بسیارى از آنان را میبینی که با کسانى که یکتایى خدا را انکار کردهاند، طرح دوستى میافکنند. راستى بد است آنچه نفسشان براى آنان پیش فرستاده است که خدا بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانهاند.[21]
9. زنا؛ در سوره نور آمده: و پنجمین بار گواهى دهد که خشم خدا بر او باد اگر شوهرش از راستگویان باشد.[22]یعنی اگر اثبات شود که زن زناکار است گرفتار خشم و غضب الهی خواهد بود.
10. سکوت در برابر منکرات و زشتیها؛ و هرگز از کارهاى ناپسندى که انجام میدادند، باز نمیایستادند. به راستى کارهایى که میکردند بد بود. بسیارى از آنان را میبینی که با کسانى که یکتایى خدا را انکار کردهاند، طرح دوستى میافکنند. راستى بد است آنچه نفسشان براى آنان پیش فرستاده است که خدا بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانهاند.[23]
11. سوءظن؛ در سوره فتح آمده: و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبردند عذاب کند. ناگوارى بر آنان باد؛ و خدا بر آنان خشم گرفته و لعنتشان کرده و دوزخ را براى آنان آماده ساخته و آن بد جایگاهى است.[24]
12. شکنجه مؤمنان؛ در سوره بروج آمده: به یقین، کسانى که مردان و زنان با ایمان را شکنجه کرده و آزار داده و سپس توبه نکردهاند، آنان را انواع عذاب دوزخ هست و عذاب آتش خواهند داشت.[25]
13. ظلم و تجاوز به حقوق دیگران؛ قرآن میفرماید: آنان خشمى را از خدا بر خود جاى دادند و مهر درماندگى بر ایشان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر میورزیدند و پیامبران را به ناحق میکشتند و این ازآنروى بود که از فرمان خدا سرپیچى کردند و از حدود - الهى و انسانى - تجاوز مینمودند.[26]
14. علم بیعمل؛ در سوره صف است که: اى کسانى که ایمان آوردهاید، چرا چیزى میگویید که آن را انجام نمیدهید؟ - شما پایدارى در جهاد را وعده میدهید، ولى به میدان نمیآیید و یا از صحنه کارزار میگریزید - نزد خدا سخت مورد خشم است که چیزى را بگویید که انجام نمیدهید.[27]
15. فرار از جهاد و دفاع از عرض و مال و دین و جان مردم؛ قرآن میفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، هنگامى که با کافران روبهرو میشوید درحالیکه دستهجمعی براى جنگ به سویشان رفتهاید به آنان پشت نکنید و نگریزید؛ و هر کس در آن هنگام پشت به آنان کند و بگریزد، با خشمى از خدا بازگشته و جایگاهش دوزخ است و آن بد بازگشتگاهى است، مگر اینکه گریز و روى گردانیاش براى جنگ در ناحیه دیگر باشد، یا بخواهد به گروهى از رزمندگان بپیوندد و در کنار آنان با دشمن بجنگد.[28]
16. قتل بیگناهان؛ در سوره نساء میخوانیم: و هر کس مؤمنى را از روى عمد بکشد سزاى او دوزخ است که براى همیشه در آن خواهد ماند و خداوند بر او خشم میگیرد و از رحمت خود دورش میکند و براى او عذابى بزرگ آماده کرده است.[29]
18. نفاق و دورویی؛ در سوره فتح آمده: و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبردند عذاب کند. ناگوارى بر آنان باد؛ و خدا بر آنان خشم گرفته و لعنتشان کرده و دوزخ را براى آنان آماده ساخته و آن بد جایگاهى است.[30]
رضایت خدا در رضایت امام (ع)
از دیدگاه قرآن کریم و روایات همواره اطاعت و رضایت خدا و معصوم (ع) قرین هم ذکر شده است؛ در فرازی از زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
اى ولىّ خدا! بى گمان، میان من و خداوند عزوجل، گناهانى است که جز رضایت شما، آنها را محو نمیکند. پس به حقّ آنکه شما را رازدار خود کرده و سرپرستى کارِ آفریدگانش را به شما واگذاشته و فرمانبرداری از شما را با اطاعت خود، همراه کرده است.
علت این عینیت و یگانگی نیز وحدت اراده و خواست خدا و ائمه اطهار (ع) است، در فراز دیگری از همین زیارت آمده: وَ المُستقرِینَ فِی امرِ الله؛ سلام بر شما اهلبیتی که استقرار یافتگان در امر خداوند هستید. این جمله بدین معنا است که ائمه اطهار (ع) لحظهای از فرمانها الهی سرپیچی نکرده و در فرمان و شأن خداوند مستقر هستند (مستقر در مقابل مستودع، به معنای آریتی) و نسبت به دستورات و اوامر الهی از خود، ثبات نشان دادهاند.
ایشان همان را میخواهند و فرمان میدهند که خدای متعال میخواهد و فرمان میدهد و اطاعت ایشان عین اطاعت خدا و رضایت ایشان عین رضایت الهی است؛ چراکه ایشان تنها پیامرسان خدا هستند و دستورات معصومین (ع) برگرفته از دستورات الهی است، لذا اطاعت از معصومین (ع) نیز چیزی غیر از اطاعت خدا نیست.
قرآن میفرماید: قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ؛[31] بگو: خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید؛ و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود؛ امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و پیامبر مسئولیتی جز رساندن آشکار پیام ندارد و فرمود: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه؛[32] کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است؛ بنابراین میتوان گفت: بهترین راه برای کسب رضایت ایشان، پیروی عملی از آنها و قرار دادن سیره و سنت اخلاقی و عملی آنها در خطمشی زندگی و زیارت و ابراز محبت و عشق به ایشان است.
رضایت خدا یا خود!
در برخی موارد رضایت خود، نارضایتی خدای متعال را در پی خواهد داشت، در این موارد آنکه از نفس خود تبعیت کند، رضایت خود را بر رضایت حق ترجیح داده و آنکه خودساخته و مجاهد نفس است، رضایت حق را مقدم میدارد، هرچند موجب ناخشنودی نفس شود.
امام علی (ع) فرمود: مَن أسخَطَ بَدَنَهُ أرضى رَبَّهُ و مَن لَم یُسخِطْ بَدَنَهُ عَصى رَبَّهُ؛[33] هر که بدن خود را ناخشنود سازد، پروردگارش را خشنود کند و هر که بدن خود را ناخشنود نکند، پروردگارش را نافرمانی کرده باشد.
با راحتی بدن و تأمین خواستههای جسمانی و پیروی از خواهشها نفسانی، رضایت خدا تأمین نمیشود، بلکه مخالفت با هوا و هوسها، سبب رضایت خداوند است.
حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرض کرد: پروردگارا مرا به کاری که خشنودی تو از من در آن است راهنمایی فرما تا بدان عمل کنم؟ خداوند به او وحی فرمود که همانا خشنودی من در ناخشنودی توست و تو بر آنچه ناخوشش داری صبر نتوانی کرد؛ موسی عرض کرد: پروردگارا مرا به آن کار راهنمایی فرما. خداوند فرمود: خشنودی من در خرسندی تو به قضای من است.[34]
در نتیجه راضی و تسلیم بودن در برابر قضای الهی اگرچه برخلاف میل انسان باشد، خشنودی خدا را در پی دارد و رضوان الهی نقطه مقابل رضای شخصی و فردی قرار میگیرد.
تمام انسانها آرزوهایی در سر میپرورانند و آرمانهایی دارند که برایشان بسیار مهم است، بهگونهای که رسیدن به آرزوهای خود را عین رضایت شخصی میدانند و وقتی به آرزوهایشان برسند، مانند این است که رضایت شخصیشان تأمین شده و دست نیافتن به بخشی از آرزوها و یا همه آنها را خسارت شخصی تلقی میکنند.
البته این منطق عرف مردم است درحالیکه ممکن است حقیقت، چیزی غیرازاین باشد. به عنوان نمونه باید به این آیه اشاره داشت که میفرماید: وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛[35] چهبسا چیزی را ناپسند میدانید و از آن اکراه دارید، درحالیکه خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید، درحالیکه شر شما در آن است و خداوند به آن آگاه است، درحالیکه شما نمیدانید.
لذا، میبینیم که در بیشتر موارد میان تحقق آرزوهای انسان و ایجاد رضایت شخصی رابطه و نسبت مستقیمی وجود دارد، به گونهای که آدمی به رضای فردی یا شخصی خود، بشدت وابسته است و همین وابستگی انسان را آسیبپذیر میکند؛ بنابراین میتوان گفت: هرقدر آرزوهای انسان بیشتر باشد درجه آسیبپذیری او بیشتر است و هرقدر انسان آرزوهایش را محدود کند و آنها را در حدی معقول و منطقی نگه دارد، آسیبپذیری او کمتر و محدودتر میشود.
رضایت خدا یا مردم!
اگرچه جلب رضایت مردم لازم است و جایگاه ویژه دارد، اما در برخی موارد نیز میان رضایت خدا و رضایت مردم، نوعی تعارض و تقابل مشاهده میشود که امکان جلب رضایت هر دو ممکن نیست؛ بهگونهای که یا باید رضایت خدا را جلب کرد و طبعاً سبب ناخشنودی دیگران شد، یا دیگران را خشنود نمود، ولی خدا را از خود خشمگین ساخت.
در این شرایط برخی رضایت خدا و برخی رضایت مخلوق را ترجیح میدهند. بر اساس آیات قرآن و روایات اهلبیت (ع)، در هیچ شرایطی رضایت مخلوق بر رضایت خالق مقدم نمیشود. اگر کسی در پی خشنودی خدا باشد، خشنودی مخلوق نیز حاصل میشود؛ ولی اگر کسی صرفاً در طلب خشنودی مردم باشد، خشنودی خدا و خلق هردو را از دست خواهد داد.
یکی از مهمترین موارد تقابل رضایت خدا با رضایت مخلوق، مجالس لهو و لعب و برخی از مجالس عقد و عروسی و مانند آن است. در این نوع مجالس، برخی برای ایجاد شادی و هیجان در پی خشنودی و خوشحال کردن شرکتکنندگان در مراسم هستند، ولی این خواسته در برخی موارد به گناه و ناخشنودی خدای متعال میانجامد. چهبسا صاحبان مراسم و برخی مؤمنان نیز راضی به رفتارها و حرکات غیرشرعی نباشند، اما با در نظر گرفتن ملاحظاتی از بیان حکم خدا و نهی از منکر خودداری و ممانعت میکنند.
رضایت خدا یا رضایت والدین!
رضایت والدین در راستای کسب رضایت خدا و موفقیت و سعادت انسان در زندگی بهاندازهای پراهمیت است که درباره آن پیامبر اسلام (ص) فرمود: رضا الله فی رضا الوالدین، وسَخَطُ الله فی سَخَطِ الوالدین؛[36] رضایت خدا در رضایت پدر و مادر و خشم خداوند در خشم آنهاست.
در روایت دیگری امام علی (ع) خشنودی و ناخشنودی خدا و والدین را به هم پیوند زده و فرموده: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوا الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطَ اللَّه ؛[37] تقوای الهی را رعایت کرده و از پدر و مادر نافرمانی نکنید که همانا رضایت آنها، رضایت الهی و غضب آنها خشم خداوند است. این حدیث اطاعت از پدر و مادر و دوری از نافرمانی از آن دو را دارای نقشی اساسی برای رعایت تقوا برشمرده و آن را سبب رضایت خداوند دانسته است.
امام صادق (ع) میفرمایند: مَنْ نَظَر الی أبَویه نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لم یَقبَلِ اللهُ لَهُ صلاةً؛[38] هر کس به پدر و مادرش از روی غضب نگاه کند حتی درحالیکه آنها در حق او ظلم میکنند، خدا هیچ نمازی را از او قبول نمینماید، جلب رضایت پدر و مادر، پیشرفت انسان را افزون میکند.
مرحوم محدث قمی در کتاب «منازل الآخره» از کافی روایتی نقل میکند که حضرت رسول (ع) در هنگام وفات جوانی نزد او آمد و به او فرمود: بگو: لا اله الا الله؛ آن جوان زبانش بسته شد و نتوانست بگوید. حضرت به زنی که در کنار آن جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بله من مادر او هستم. فرمود: آیا تو بر او خشمگینی؟ گفت: بله شش سال است که با او سخن نگفتهام. حضرت فرمود: اینک از او راضی شو. آن زن گفت: یا رسولالله خداوند به رضایت شما از او راضی باشد و چون این کلمه را که نشانه رضایت او از پسرش بود گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمود: بگو لا اله الا الله. جوان تکرار کرد و گفت. حضرت فرمودند: چه میبینی؟ عرض کرد: مرد سیاه زشترویی با جامههای چروک و بدبو که از تعفن او راه نفس من گرفته شده است. حضرت فرمودند: بگو ای خدایی که عمل کم و اندک را میپذیری و از گناهان بسیار میگذری، عمل اندک مرا بپذیر و از گناهان بزرگ و بسیار من درگذر؛ که همانا تو آمرزنده مهربانی!
جوان آن کلمات را گفت. آن وقت حضرت به او فرمودند: نگاه کن چه میبینی؟ گفت مردی سفیدرو و زیبا میبینم با بویی خوش و لباسی فاخر و آن سیاه اولی دارد میرود. حضرت فرمودند: همین کلمات را تکرار کن. او دوباره گفت و عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمیبینم و در همین حال از دنیا رفت.
مرحوم محدث قمی میفرماید: خوب در این حدیث تأمل کن. ببین اثر عقوق چه اندازه زیاد است که در این جوان باآنکه از صحابه شمرده میشد و کسی مثل پیامبر به عیادت او آمده و بر بالین او نشسته و خود آن جناب کلمه شهادتین را به او تلقین فرمود، نتوانست آن را بر زبان آورد، مگر وقتی مادرش از او راضی شد.[39]
رضایت انسان از خداوند
اینکه خداوند متعال از انسان راضی باشد، مقام بسیار بزرگ است، ولی اهل حقیقت مطلوبشان این بوده تا به مرحلهای برسند که آنان نیز از خداوند متعال راضی باشند. قرآن میفرماید: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛[40] خداوند از اینگونه انسانها راضی است و آنها هم از خدا راضی هستند.
همچنین مرحوم خواجه نصیر در رساله اوصافالاشراف نوشته: رضای خداوند از بندهاش آنگاه حاصل میشود که رضای بنده از خدای بزرگ حاصل شود.[41] وی نقل کرده که یکی از بزرگان هفتادسال عمر کرد و در مدت عمر هرگز نگفت کاش فلان چیز انجام میشد و یا فلان چیز انجام نمیشد، این در واقع نشانه روح رضایت است که در یک بنده، در اوج درجات معنوی، میتواند به وجود بیاید.
ایشان نقل میکند: از بزرگی پرسیدند که از مقام رضا در خود چه اثری یافتهای؟ او گفت: از مرتبه رضا چیزی به من نرسیده است، ولی اگر از وجود و جسم من پلی بر روی دوزخ بسازند و خلایق اولین و آخرین را بر آن پل عبور دهند و به بهشت رسانند و مرا تنها در دوزخ کنند، هرگز در دل من خاطری خطور نمیکند که چرا بهره من این است و بهره دیگران آن است.
درواقع این نمونههایی از بیان رضایت از خداست که اگر انسان به آن مرحله برسد که واقعاً تسلیم محض پروردگار باشد و صبر و پایداری در برابر مشکلات در او مشاهده شود، میتوان به معنا و مفهوم رضایت رسید.
روش کسب رضایت الهی
راهبرد کلی کسب رضایت الهی، هماهنگی تکوینی با هستی و سنتهای حاکم بر هستی و صفات خدای متعال و نیز هماهنگی تشریعی با اراده خداوند است که از طریق انبیا و وحی به انسان رسیده و در اطاعت خدا و انجام وظایف دینی خلاصه میشود؛ هر آنکس در وادی اطاعت و بندگی از جهت کمیت و کیفیت بیشتر موفق باشد، در کسب رضایت الهی موفقتر خواهد بود.
در این زمینه امام علی (ع) فرموده است: رِضا اللّهِ سبحانَهُ مَقرونٌ بطاعَتِهِ؛[42] خشنودی خدای سبحان قرین طاعت او است و در یک کلام اگر انسان تسلیم خدا باشد در این صورت خدا از او راضی است.
در سخن دیگری از ایشان نقل شده که خدای تبارکوتعالی چهار چیز را در دل چهار چیز نهفته است، أخفى رِضاهُ فی طاعَتِهِ فلا تَستَصغِرَنَّ شیئا مِن طاعَتِهِ فرُبّما وافَقَ رِضاهُ و أنتَ لا تَعلَمُ؛[43] خشنودی خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتی را کوچک مشمارید؛ زیرا بسا که آن طاعت با خشنودی خدا همراه باشد و تو بیخبر باشی، پس برای کسب رضایت الهی هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد؛ زیرا احتمال دارد رضایت الهی با همان کسب شود.
در جای دیگری فرموده است: إِنَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَه ؛[44] همانا تقوا (انجام واجبات و ترک محرمات) نهایت رضایت خداوند از بندگانش و حاجت او از خلایقش است. پس تقوای الهی را رعایت کنید. همان خدایی که اگر عملی را پنهانی انجام دهید؛ میداند و اگر آشکارا مرتکب شوید؛ مینویسد.
البته ممکن است این وسوسه قلبی که شاید خدا و ائمه هدی (ع) راضی نباشند فرد را بیازارد و صفای دل او را به هم زند، ولی میتوان با انجام هر چه دقیقتر واجبات و ترک محرمات، آن وسوسه قلبی را نیز از دل زدود.
[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 2، ص 80.
[2] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 104.
[3] معزی فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 230.
[4] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 152.
[5] نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص 612.
[6] انصاری، خواجه عبدالله، شرح منازل السائرین، ص 114.
[7] توبه، آیه 72.
[8] مریم، آیه 55.
[9] مائده، آیه 119.
[10] شهید مطهری، حماسه حسینى، ج 1، ص 157، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص 357.
[11] مجلسی، بحار الأنوار، ج 70، ص 26، ح 29.
[12] صدوق، خصال، ص 617.
[13] مجلسی، بحار الأنوار، ج 2 ص 258 ح 4.
[14] آمدی، غررالحکم، ح 6344.
[15] انفال، آیه 53.
[16] بقره، آیه 155.
[17] طه، آیه 81.
[18] محمد، آیات 25 تا 28.
[19] غافر، آیه 35 و شوری، آیه 16.
[20] آل عمران، آیات 161 و 162.
[21] مائده، آیات 79 و 80.
[22] نور، آیه 9.
[23] مائده، آیات 79 و 80.
[24] فتح، آیه 6.
[25] بروج، آیه 10 و 12.
[26] آل عمران، آیه 112.
[27] صف، آیات 2 و 3.
[28] انفال، آیات 15 و 16.
[29] نساء، آیه 93.
[30] فتح، آیه 6.
[31] نور، آیه 54.
[32] نساء، آیه 80.
[33] مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 312، ح 11.
[34] همان، ج 13، ص 358.
[35] بقره، آیه 216.
[36] نوری، میرزا حسین، مستدرکالوسائل، ج 14، ص 286.
[37] شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 428.
[38] همان، ج 2، ص 349، ح 5.
[39] رجوع شود: کتاب احتضار و عالم قبر، مسعود عالی.
[40] مائده، آیه 119.
[41] شیخ طوسی، اوصاف الاشراف، ص 66-67.
[42] آمدی، غررالحکم، ح 5410.
[43] شیخ صدوق، خصال، ص 209، ح 31.
[44] آمدی، غررالحکم، ص 269.
معنای رضایت
رضا در لغت به معنای خشنودی[1] و ضد سخط[2] است و به معنای اختیار کردن[3] نیز آمده است و اصل این ماده به موافقت میل آدمی به آنچه با آن مواجه است[4] دلالت دارد؛ و در اصطلاح عبارت است از ترک اعتراض بر مقدرات الهی در باطن و ظاهر، قولاً و فعلاً[5] به گونهای که بنده چیزی بیشتر از آنچه خدا آن را قرار داده و خواسته است، طلب نکند[6] که این خود بالاترین درجه تکامل است.
مقام رضوان و رستگاری بزرگ
مقام «رضوان» که نتیجه رضایت خدا از انسان است، از بزرگترین مواهب و مقاماتی است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان میبخشد و این رضوان چیزی غیر از باغهای بهشت و نعمتهای جاویدان و غیر از رحمت گسترده پروردگار است.
قرآن کریم میفرماید:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛[7] خدا اهل ایمان را از مرد و زن وعده فرموده که در بهشت خلد ابدی که زیر درختانش نهرها جاری است درآورد و در عمارات نیکو و پاکیزه بهشت عدن منزل دهد و برتر و بزرگتر از هر نعمت، مقام رضا و خشنودی خداست و آن به حقیقت فیروزی بزرگ است.
هیچ کس نمیتواند آن لذت معنوی و احساس روحانی را که به یک انسان، به خاطر رضایت و خشنودی خدا از او دست میدهد را توصیف کند. قرآن کریم حضرت اسماعیل (ع) را با صفت «مرضی» توصیف نموده است؛ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا؛[8] و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.
اسماعیل (ع) ظاهر امر خدا را ندید - کارد گذاشتن به گلویش توسط ابراهیم خلیل (ع) - بلکه ایمان و یقین داشت که خداوند برخلاف مصلحت او و پدرش، امر نمیکند. این در واقع اشاره به این حقیقت است که او در تمام برنامههایش، رضایت خدا را مد نظر داشت.
اصولاً نعمتی از این بالاتر نیست که معبود و مولا و خالق انسان از او راضی و خشنود باشد، رضایت خدا از همه چیز برتر و بزرگتر است؛ به همین دلیل در بعضی از آیات بعد از آنکه نعمت بهشت جاویدان را برای بندگان خاص خدا بیان میکند در پایان میگوید: رضیاللهعنهم وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ؛[9] خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از او خشنود خواهند بود و این رستگاری بزرگی است و این نشان میدهد تا چه اندازه این رضایت دو جانبه میان خدا و بنده واجد اهمیت است.
ممکن است انسان غرق عالیترین نعمتها باشد، ولی هنگامی که احساس کند مولی و معبود و محبوب از او ناراضی است، تمام آن نعمتها و مواهب در کام جانش تلخ گردد و نیز ممکن است انسان واجد همه چیز باشد، ولی به آنچه دارد راضی و قانع نباشد؛ بدیهی است آن همه نعمت با این روحیه او را خوشبخت نخواهد ساخت و ناراحتی مرموزی دائماً او را آزار و شکنجه میدهد و آرامش روح و روان را که از بزرگترین مواهب الهی است از او میگیرد؛ لذا بالاترین نعمت این است که خداوند از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضی باشد.
در جریان واقعه کربلا شنیدهایم که امام حسین (ع) با آنهمه رنج از دست دادن فرزندان و یاران و تشنگی و... هر چه به زمان شهادت نزدیکتر میشد، صورت مبارکش برافروختهتر میشد و در کمال آرامش و اطمینان میفرمود: رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک... .[10] حضرت زینب (س) در مجلس یزید (لع) فرمود: ما رایت الا جمیلا؛ من جز زیبایی ندیدم!
این روحیه جز رسیدن به مقام «رضیاللهعنهم و رضوا عنه» را نوید نمیدهد و این است ثمره خرسندی از خداوند؛ یعنی زندگی کردن در دنیا و آخرت در کمال آرامش و اطمینان قلبی.
گفتنی است، میان آرامش و آسایش در زندگی، تفاوتی اساسی وجود دارد؛ ممکن است کسی آسایش نداشته باشد، ولی در کمال آرامش به سر برد، یعنی در زندگیاش با انواع سختیها درگیر باشد، ولی روح و روانی آرام و با طمأنینه داشته باشد. همچون اهلبیت عصمت و طهارت (ع) که در اوج سختیها آرام بودند و بالعکس بسیارند کسانی که زندگی آنان در کمال رفاه و آسایش سپری میشود، اما دریغ از ذرهای آرامش!
رمز موفقیت و خوشبختی
رمز موفقیت و خوشبختی و سعادت انسان در زندگی و دینداری، در یک کلمه خلاصه میشود و آن واژه «رضایت» است.
مجموعهای از رضایتمندی مانند رضایت خدا، رضایت امام، رضایت والدین، رضایت فرزندان، رضایت همسران، رضایت مسئولین، رضایت کارکنان، رضایت مشتریان، رضایت از زندگی خود و مواردی مانند آن، تأمین کننده خوشبختی و سعادت انسان هستند و سلب رضایت از عرصههای زندگی و دینداری، با شقاوتمندی و بدبختی هم وزن و در تلازم کامل است.
«هدف ما جلب رضایت شما است» این جملهای است که در عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی دولتی و خصوصی و تجارتخانهها و فروشگاهها به چشم میخورد و دلیل آن پیوند عمیقی است که میان رضایت و موفقیت وجود دارد.
مشتری مداری و توجه به رضایت اربابرجوع، رمز موفقیت هر کاسب و تاجر و اداره و سازمان و معیاری برای سنجش عملکرد مثبت و منفی مسئولین و کارمندان و گروههای مختلف تأثیرگذار در جامعه است.
موفقیت فرزندان – علاوه بر رضایت خدا - در گرو رضایت والدین است. این رضایتمندی اساس توفیقاتی است که یک فرزند در عرصه کار و زندگی کسب میکند و لذا امکان ندارد کسی که خدا و پدر و مادر از او رضایت کافی ندارند، در زندگی خود به توفیقات واقعی دست یابد و شاهد موفقیت و خوشبختی باشد.
خوشبخت و سعادتمند خانوادهای است که اعضای آن همه از هم راضی و خشنودند، در چنین خانوادهای جوی از آرامش و نشاط و شادی و اطمینان و اعتماد وجود دارد که باعث میشود همه اعضای آن احساس خوشبختی داشته باشند، اما خانوادهای که اعضای آن از هم ناراضی و ناخشنودند، در شقاوت و بدبختی بسر میبرند، در چنین خانوادهای فضایی از تنش و اختلاف و بدبینی و بی اعتمادی و درگیری و غیبت و تهمت و توقعات نابجا و بسیاری دیگر از رذایل اخلاقی و آسیبها رشد میکند و روزگارشان به سیاهی و تباهی میگراید.
همین وضعیت در جامعه عیناً قابل تکرار و توضیح است چه در کل جامعه و چه در جوامع کوچکتری مانند اداره و کارخانه و کارگاه و کوچه و محله و مسجد و مدرسه.
آرامش و خوشبختی در تمام عرصههای زندگی حاصل رضایتمندی حاکم بر آن عرصه است و دغدغه و تنش و درگیری، حاصل نا رضایتمندی.
حتی معیار بقاء و استحکام نظامهای سیاسی و دولتها و حکومتها، بستگی تام و تمامی به میزان رضایتمندی شهروندان و مردم کشور دارد و انقلاب و دگرگونی سیاسی، هنگامی رخ میدهد که مردم از سیستم حکومتی خود راضی نباشند.
در عرصههای دینداری و معنویت، حرف اول و آخر را وصول به مقام رضایتمندی عبد از خدا و خدا از بنده میزند و سالک راه خدا به هیچ توفیقی نمیرسد، مگر اینکه توانسته باشد رضایت خدا و اهلبیت عصمت و طهارت (ع) را نسبت به خود جلب نماید.
معیار وجوب و حرمت اعمال
معیار وجوب عمل از دیدگاه دینی، مصلحتی است که نجات از هلاکت ابدى و وصول به سعادت جاوید، متوقف بر آن است، در رأس این مصالح خشنودی خداوند از بنده است که مایه و پایه سعادت انسان خواهد بود؛ پس عمل واجب، وسیله و دستاویزى است به سوى سعادت همیشگى و فرار از هلاکت دائمی؛ از این دیدگاه اگر سعادت و شقاوت به فعل و ترک چیزى تعلق و ارتباط نداشته باشد، وجوب و حرمت آن، معنى ندارد.
بنابراین معیار و مصلحت اصیل تمام احکام شرعی (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح)، رضایت و نارضایتی و نزدیکی و دوری نسبت به خدای متعال و ارتباط آن با سعادت و شقاوت انسان است، بر این اساس مصلحت مهمی که در واجبات نهفته است و تحصیل آن را برای نجات و سعادت انسان ضروری ساخته، رضایت خدا از بنده و در نتیجه نزدیک شدن بنده به خدای متعال و سعادت جاودان است و نیز مفسده عظیم کارهای حرام، ناخشنودی خداوند و در نتیجه دوری از نجات و سعادت و نزدیکی به دوزخ و شقاوت است.
نشانههای رضایت خدا
پیرامون نشانههای رضایت خدا از عبد و اینکه از کجا بدانیم خدا از ما راضی هست، نکات مختلفی در روایات مطرح گردیده است که به دو مورد اشاره مینماییم.
1. اطاعت از فرمان الهی
در روایت آمده که حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرض کرد: یا رَبِّ أخبِرْنی عن آیَةِ رِضاکَ عن عَبدِکَ، فَأوحَى اللّهُ تعالى إلَیهِ: إذا رَأیتَنی اُهَیِّئُ عبدِی لطاعَتِی و أصرِفُهُ عن مَعصِیَتی، فذلکَ آیَةُ رِضایَ؛[11] پروردگارا مرا از نشانه خشنودی خود از بندهات خبر ده خدای تعالی به او وحی فرمود: هرگاه دیدی که من بندهام را برای طاعت خود آماده و از معصیتم روی گردان میکنم، این نشانه خشنودی من است.
علی (ع) در کلامی گهربار میفرماید: مَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یَعْلَمَ کَیْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیَنْظُرْ کَیْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ مِنْهُ عِنْدَ الذُّنُوبِ کَذَلِکَ مَنْزِلَتُه ؛[12] هر کس از شما که میخواهد جایگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند، پس باید ببیند که جایگاه و منزلت خداوند در آن هنگام که به گناهی میرسد چگونه است. جایگاه او نزد خداوند تبارکوتعالی، به همان مقدار است که جایگاه خداوند در نزد او است.
بر این اساس اگر ما اوامر الهی را مخلصانه بجا آوریم و از اطاعت الهی سر نپیچیم؛ باید بدانیم که رضایت الهی را به دست آوردهایم. شکی نیست که باید در تمام زندگی اینگونه باشیم؛ تا به رضوان الهی و بهشت او درآییم.
در یک مثال ساده، اگر انسان، دوستی داشته باشد، تمام سعی خود را برای راضی نگه داشتن او - با توجه داشتن به خواستههای او - بکار میبرد، آنگاه از طرف مقابل نیز همین توقع را دارد که به خواستههای او توجه نماید.
خلاصه وقتی در دوستیهای زمینی و دنیوی (با بیاعتباریهای دنیا و دوستیهایش) رضایت طرفینی حرف اول را میزند؛ درباره آخرت که سرای جاوید است به طریق اولی رضایت طرفینی میان عبد و رب، نجات دهنده و کارگشا خواهد بود.
اتفاقاً در حدیث آمده که دین انسان به مانند برادر (بالاتر از دوست) است و باید نسبت به او توجه کامل داشت. امیرالمؤمنین علی (ع) به کمیل بن زیاد فرمودند: أَخُوکَ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِکَ بِمَ شِئْت ؛[13] دین تو مانند برادر توست، پس نسبت به دینت تا میتوانی - در عمل به آن - جانب احتیاط را نگهدار.
2. راضی بودن به قضای الهی
از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده که فرمود: علَامَةُ رِضَا اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَنِ الْعَبْدِ رِضَاهُ بِمَا قَضَی بِهِ سُبْحَانَهُ لَهُ وَ عَلَیْه ؛[14]نشانه رضایت خدای سبحان از بنده، رضایت بنده از آن چیزی است که خداوند برای او مقدر کرده است، چه خوشایند او باشد و چه ناخوشایند.
البته وجود این احادیث، منافاتی با تلاش و کوشش انسان برای تغییر سرنوشت خودش ندارند: اَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ؛[15] خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمیدهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست.
موضوع قضا با قدر متفاوت است. روایت اول اشاره به قضای حتمی الهی دارد که باید در مقابل آن تسلیم بود اما روایت دوم مقام قدر را توضیح می دهد. در موضع تقدیر که قبل از قضای حتمی است، امکان تغییر وجود دارد و انسان قادر است با اراده و تلاش خود سرنوشت خویش را عوض نماید، به همین دلیل انسانی که دست روی دست بگذارد و بگوید: هر چه پیش آید خوش آید، هر چه تقدیر باشد همان میشود؛ این فرد خود را فریب داده است.
بنابراین کسانی از خدا شاکیاند و مدام شکوه میکنند که چرا من باید چنین و چنان شوم و ایکاش خدایا! اینگونه میشد و ایکاش اینگونه نمیشد، بدون اینکه فکر کنند آنچه تحقق یافته واقعاً به نفع آنها هست یا نه، نسبت به قضای الهی معترض بوده و رضایت الهی را از دست خواهند داد، درحالیکه میباید در مقابل قضای الهی، صبر را چاشنی کار کنند و از جزء و فزع بپرهیزند: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛[16] و البته شما را به پاره ای از سختیها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و صابران را بشارت و مژده بده، بنابراین اگر انسان از برخی تقدیرات الهی گلهمند باشد و آرزو کند که ایکاش اینگونه نشده بود، باید بداند که خدای متعال نیز به همین میزان از او ناراضی است.
موجبات ناخشنودی و غضب الهی
در این زمینه که چه اموری ناخشنودی الهی را در پی دارد، از عوامل اعتقادی و بینشی، همچون کفر و شرک و تکذیب آیات الهی و ارتداد و مانند آن که بگذریم، عمدتاً عصیانگری و نافرمانی و گناه است که ناخشنودی و غضب الهی را در پی دارد.
بهطور خلاصه میتوان گفت: اطاعت و فرمانبری، موجب رضایت و عصیان و سرکشی، زمینه خشم و ناخشنودی خدای متعال را فراهم میآورد، منتهی عصیانگری و گناه، مصادیق فراوانی دارد که به برخی از آنها با توجه به آیات الهی اشاره میکنیم:
1. حرامخواری و اسراف در خوردنیها و آشامیدنیها؛ قرآن میفرماید: از آنچه روزى شما قرار دادهایم ـ که پاک و پاکیزه است ـ بخورید و در بهرهبرداری از روزیها با ناسپاسى و کفران نعمت تجاوزگرى نکنید که خشم من بر شما لازم خواهد شد و هر که خشم من بر او لازم شود، قطعاً سقوط میکند و تباه میگردد.[17]
2. اطاعت و پیروی از شیطان و عمل بر اساس خواستههای او؛ قرآن میفرماید: کسانى که پس از آنکه راه هدایت برایشان آشکار شد، به عقب بازگشتند و به کفر گراییدند، شیطان کارهاى ناپسند را برایشان آراست و آنان را در راه باطل مدد کرد. این (حاکمیت شیطان) بدان جهت است که آنان به کسانى که از قرآن و احکام آن ناخشنود بودند وعده همکارى دادند و گفتند: در پارهای از امور ـ تا آنجا که راز ما فاش نشود ـ از شما پیروى خواهیم کرد (غافل از آنکه) خدا نهانکاری آنان را میداند. امروز در پشت نقابِ نفاق نوید همکارى به کافران میدهند، ولى آنگاه که فرشتگان جانشان را بستانند درحالیکه بر صورت و پشتشان میکوبند، حالوروزشان چگونه خواهد بود؟ این بدان جهت است که آنان از آنچه خدا را به خشم آورده است پیروى کردند و رضاى او را خوش نداشتند و خدا هم کارهاى نیکشان را تباه و بى اثر ساخت.[18]
4. جدال در آیات الهی و حقایق هستی؛ در سوره غافر آمده: همان کسانى که در آیات خدا ـ بیآنکه برایشان برهانى آمده باشد ـ مجادله میکنند. این کار نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آوردهاند، مایه دشمنىِ بزرگى است. اینگونه، خداوند بر دل هر گردنکشِ زورگویى مُهر میزند تا به حق راه نیابد.[19]
7. خیانتدرامانت؛ خدای متعال میفرماید: و هیچ پیامبرى را نشاید که به خدا یا مردم خیانت کند و هر کس خیانت ورزد، روز قیامت با خیانت خود در پیشگاه خدا حاضر خواهد شد، سپس به هر کسى همان را که فراهم آورده است، بى کموکاست خواهند داد و در حق آنان ستم نمیشود. پس آیا کسى که خشنودى خدا را دنبال کرده، مانند کسى است که با خشمى از خدا بازگشته و جایگاهش دوزخ است؟ آن بد بازگشتگاهى است.[20]
8. سرپیچی از فرمان پیامبران و رابطه با طاغوتها و کافران و پذیرش ولایت و حکومت آنان؛ در سوره مائده میخوانیم: از میان بنیاسرائیل آنانکه کفر ورزیدند، بر زبان داوود و عیسى بن مریم لعنت شدند. این بدان سبب بود که آنان پیامبرانشان را نافرمانى کردند و همواره از حدود خدا تجاوز میکردند و هرگز از کارهاى ناپسندى که انجام میدادند، باز نمیایستادند. به راستى کارهایى که میکردند بد بود. بسیارى از آنان را میبینی که با کسانى که یکتایى خدا را انکار کردهاند، طرح دوستى میافکنند. راستى بد است آنچه نفسشان براى آنان پیش فرستاده است که خدا بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانهاند.[21]
9. زنا؛ در سوره نور آمده: و پنجمین بار گواهى دهد که خشم خدا بر او باد اگر شوهرش از راستگویان باشد.[22]یعنی اگر اثبات شود که زن زناکار است گرفتار خشم و غضب الهی خواهد بود.
10. سکوت در برابر منکرات و زشتیها؛ و هرگز از کارهاى ناپسندى که انجام میدادند، باز نمیایستادند. به راستى کارهایى که میکردند بد بود. بسیارى از آنان را میبینی که با کسانى که یکتایى خدا را انکار کردهاند، طرح دوستى میافکنند. راستى بد است آنچه نفسشان براى آنان پیش فرستاده است که خدا بر آنان خشم گرفته و در عذاب جاودانهاند.[23]
11. سوءظن؛ در سوره فتح آمده: و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبردند عذاب کند. ناگوارى بر آنان باد؛ و خدا بر آنان خشم گرفته و لعنتشان کرده و دوزخ را براى آنان آماده ساخته و آن بد جایگاهى است.[24]
12. شکنجه مؤمنان؛ در سوره بروج آمده: به یقین، کسانى که مردان و زنان با ایمان را شکنجه کرده و آزار داده و سپس توبه نکردهاند، آنان را انواع عذاب دوزخ هست و عذاب آتش خواهند داشت.[25]
13. ظلم و تجاوز به حقوق دیگران؛ قرآن میفرماید: آنان خشمى را از خدا بر خود جاى دادند و مهر درماندگى بر ایشان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر میورزیدند و پیامبران را به ناحق میکشتند و این ازآنروى بود که از فرمان خدا سرپیچى کردند و از حدود - الهى و انسانى - تجاوز مینمودند.[26]
14. علم بیعمل؛ در سوره صف است که: اى کسانى که ایمان آوردهاید، چرا چیزى میگویید که آن را انجام نمیدهید؟ - شما پایدارى در جهاد را وعده میدهید، ولى به میدان نمیآیید و یا از صحنه کارزار میگریزید - نزد خدا سخت مورد خشم است که چیزى را بگویید که انجام نمیدهید.[27]
15. فرار از جهاد و دفاع از عرض و مال و دین و جان مردم؛ قرآن میفرماید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، هنگامى که با کافران روبهرو میشوید درحالیکه دستهجمعی براى جنگ به سویشان رفتهاید به آنان پشت نکنید و نگریزید؛ و هر کس در آن هنگام پشت به آنان کند و بگریزد، با خشمى از خدا بازگشته و جایگاهش دوزخ است و آن بد بازگشتگاهى است، مگر اینکه گریز و روى گردانیاش براى جنگ در ناحیه دیگر باشد، یا بخواهد به گروهى از رزمندگان بپیوندد و در کنار آنان با دشمن بجنگد.[28]
16. قتل بیگناهان؛ در سوره نساء میخوانیم: و هر کس مؤمنى را از روى عمد بکشد سزاى او دوزخ است که براى همیشه در آن خواهد ماند و خداوند بر او خشم میگیرد و از رحمت خود دورش میکند و براى او عذابى بزرگ آماده کرده است.[29]
18. نفاق و دورویی؛ در سوره فتح آمده: و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد میبردند عذاب کند. ناگوارى بر آنان باد؛ و خدا بر آنان خشم گرفته و لعنتشان کرده و دوزخ را براى آنان آماده ساخته و آن بد جایگاهى است.[30]
رضایت خدا در رضایت امام (ع)
از دیدگاه قرآن کریم و روایات همواره اطاعت و رضایت خدا و معصوم (ع) قرین هم ذکر شده است؛ در فرازی از زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
اى ولىّ خدا! بى گمان، میان من و خداوند عزوجل، گناهانى است که جز رضایت شما، آنها را محو نمیکند. پس به حقّ آنکه شما را رازدار خود کرده و سرپرستى کارِ آفریدگانش را به شما واگذاشته و فرمانبرداری از شما را با اطاعت خود، همراه کرده است.
علت این عینیت و یگانگی نیز وحدت اراده و خواست خدا و ائمه اطهار (ع) است، در فراز دیگری از همین زیارت آمده: وَ المُستقرِینَ فِی امرِ الله؛ سلام بر شما اهلبیتی که استقرار یافتگان در امر خداوند هستید. این جمله بدین معنا است که ائمه اطهار (ع) لحظهای از فرمانها الهی سرپیچی نکرده و در فرمان و شأن خداوند مستقر هستند (مستقر در مقابل مستودع، به معنای آریتی) و نسبت به دستورات و اوامر الهی از خود، ثبات نشان دادهاند.
ایشان همان را میخواهند و فرمان میدهند که خدای متعال میخواهد و فرمان میدهد و اطاعت ایشان عین اطاعت خدا و رضایت ایشان عین رضایت الهی است؛ چراکه ایشان تنها پیامرسان خدا هستند و دستورات معصومین (ع) برگرفته از دستورات الهی است، لذا اطاعت از معصومین (ع) نیز چیزی غیر از اطاعت خدا نیست.
قرآن میفرماید: قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ؛[31] بگو: خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید؛ و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود؛ امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و پیامبر مسئولیتی جز رساندن آشکار پیام ندارد و فرمود: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه؛[32] کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است؛ بنابراین میتوان گفت: بهترین راه برای کسب رضایت ایشان، پیروی عملی از آنها و قرار دادن سیره و سنت اخلاقی و عملی آنها در خطمشی زندگی و زیارت و ابراز محبت و عشق به ایشان است.
رضایت خدا یا خود!
در برخی موارد رضایت خود، نارضایتی خدای متعال را در پی خواهد داشت، در این موارد آنکه از نفس خود تبعیت کند، رضایت خود را بر رضایت حق ترجیح داده و آنکه خودساخته و مجاهد نفس است، رضایت حق را مقدم میدارد، هرچند موجب ناخشنودی نفس شود.
امام علی (ع) فرمود: مَن أسخَطَ بَدَنَهُ أرضى رَبَّهُ و مَن لَم یُسخِطْ بَدَنَهُ عَصى رَبَّهُ؛[33] هر که بدن خود را ناخشنود سازد، پروردگارش را خشنود کند و هر که بدن خود را ناخشنود نکند، پروردگارش را نافرمانی کرده باشد.
با راحتی بدن و تأمین خواستههای جسمانی و پیروی از خواهشها نفسانی، رضایت خدا تأمین نمیشود، بلکه مخالفت با هوا و هوسها، سبب رضایت خداوند است.
حضرت موسی (ع) به خدای متعال عرض کرد: پروردگارا مرا به کاری که خشنودی تو از من در آن است راهنمایی فرما تا بدان عمل کنم؟ خداوند به او وحی فرمود که همانا خشنودی من در ناخشنودی توست و تو بر آنچه ناخوشش داری صبر نتوانی کرد؛ موسی عرض کرد: پروردگارا مرا به آن کار راهنمایی فرما. خداوند فرمود: خشنودی من در خرسندی تو به قضای من است.[34]
در نتیجه راضی و تسلیم بودن در برابر قضای الهی اگرچه برخلاف میل انسان باشد، خشنودی خدا را در پی دارد و رضوان الهی نقطه مقابل رضای شخصی و فردی قرار میگیرد.
تمام انسانها آرزوهایی در سر میپرورانند و آرمانهایی دارند که برایشان بسیار مهم است، بهگونهای که رسیدن به آرزوهای خود را عین رضایت شخصی میدانند و وقتی به آرزوهایشان برسند، مانند این است که رضایت شخصیشان تأمین شده و دست نیافتن به بخشی از آرزوها و یا همه آنها را خسارت شخصی تلقی میکنند.
البته این منطق عرف مردم است درحالیکه ممکن است حقیقت، چیزی غیرازاین باشد. به عنوان نمونه باید به این آیه اشاره داشت که میفرماید: وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛[35] چهبسا چیزی را ناپسند میدانید و از آن اکراه دارید، درحالیکه خیر شما در آن است و چه بسا چیزی را دوست دارید، درحالیکه شر شما در آن است و خداوند به آن آگاه است، درحالیکه شما نمیدانید.
لذا، میبینیم که در بیشتر موارد میان تحقق آرزوهای انسان و ایجاد رضایت شخصی رابطه و نسبت مستقیمی وجود دارد، به گونهای که آدمی به رضای فردی یا شخصی خود، بشدت وابسته است و همین وابستگی انسان را آسیبپذیر میکند؛ بنابراین میتوان گفت: هرقدر آرزوهای انسان بیشتر باشد درجه آسیبپذیری او بیشتر است و هرقدر انسان آرزوهایش را محدود کند و آنها را در حدی معقول و منطقی نگه دارد، آسیبپذیری او کمتر و محدودتر میشود.
رضایت خدا یا مردم!
اگرچه جلب رضایت مردم لازم است و جایگاه ویژه دارد، اما در برخی موارد نیز میان رضایت خدا و رضایت مردم، نوعی تعارض و تقابل مشاهده میشود که امکان جلب رضایت هر دو ممکن نیست؛ بهگونهای که یا باید رضایت خدا را جلب کرد و طبعاً سبب ناخشنودی دیگران شد، یا دیگران را خشنود نمود، ولی خدا را از خود خشمگین ساخت.
در این شرایط برخی رضایت خدا و برخی رضایت مخلوق را ترجیح میدهند. بر اساس آیات قرآن و روایات اهلبیت (ع)، در هیچ شرایطی رضایت مخلوق بر رضایت خالق مقدم نمیشود. اگر کسی در پی خشنودی خدا باشد، خشنودی مخلوق نیز حاصل میشود؛ ولی اگر کسی صرفاً در طلب خشنودی مردم باشد، خشنودی خدا و خلق هردو را از دست خواهد داد.
یکی از مهمترین موارد تقابل رضایت خدا با رضایت مخلوق، مجالس لهو و لعب و برخی از مجالس عقد و عروسی و مانند آن است. در این نوع مجالس، برخی برای ایجاد شادی و هیجان در پی خشنودی و خوشحال کردن شرکتکنندگان در مراسم هستند، ولی این خواسته در برخی موارد به گناه و ناخشنودی خدای متعال میانجامد. چهبسا صاحبان مراسم و برخی مؤمنان نیز راضی به رفتارها و حرکات غیرشرعی نباشند، اما با در نظر گرفتن ملاحظاتی از بیان حکم خدا و نهی از منکر خودداری و ممانعت میکنند.
رضایت خدا یا رضایت والدین!
رضایت والدین در راستای کسب رضایت خدا و موفقیت و سعادت انسان در زندگی بهاندازهای پراهمیت است که درباره آن پیامبر اسلام (ص) فرمود: رضا الله فی رضا الوالدین، وسَخَطُ الله فی سَخَطِ الوالدین؛[36] رضایت خدا در رضایت پدر و مادر و خشم خداوند در خشم آنهاست.
در روایت دیگری امام علی (ع) خشنودی و ناخشنودی خدا و والدین را به هم پیوند زده و فرموده: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوا الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطَ اللَّه ؛[37] تقوای الهی را رعایت کرده و از پدر و مادر نافرمانی نکنید که همانا رضایت آنها، رضایت الهی و غضب آنها خشم خداوند است. این حدیث اطاعت از پدر و مادر و دوری از نافرمانی از آن دو را دارای نقشی اساسی برای رعایت تقوا برشمرده و آن را سبب رضایت خداوند دانسته است.
امام صادق (ع) میفرمایند: مَنْ نَظَر الی أبَویه نَظَرَ ماقتٍ و هُما ظالمانِ لَهُ، لم یَقبَلِ اللهُ لَهُ صلاةً؛[38] هر کس به پدر و مادرش از روی غضب نگاه کند حتی درحالیکه آنها در حق او ظلم میکنند، خدا هیچ نمازی را از او قبول نمینماید، جلب رضایت پدر و مادر، پیشرفت انسان را افزون میکند.
مرحوم محدث قمی در کتاب «منازل الآخره» از کافی روایتی نقل میکند که حضرت رسول (ع) در هنگام وفات جوانی نزد او آمد و به او فرمود: بگو: لا اله الا الله؛ آن جوان زبانش بسته شد و نتوانست بگوید. حضرت به زنی که در کنار آن جوان بود فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بله من مادر او هستم. فرمود: آیا تو بر او خشمگینی؟ گفت: بله شش سال است که با او سخن نگفتهام. حضرت فرمود: اینک از او راضی شو. آن زن گفت: یا رسولالله خداوند به رضایت شما از او راضی باشد و چون این کلمه را که نشانه رضایت او از پسرش بود گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمود: بگو لا اله الا الله. جوان تکرار کرد و گفت. حضرت فرمودند: چه میبینی؟ عرض کرد: مرد سیاه زشترویی با جامههای چروک و بدبو که از تعفن او راه نفس من گرفته شده است. حضرت فرمودند: بگو ای خدایی که عمل کم و اندک را میپذیری و از گناهان بسیار میگذری، عمل اندک مرا بپذیر و از گناهان بزرگ و بسیار من درگذر؛ که همانا تو آمرزنده مهربانی!
جوان آن کلمات را گفت. آن وقت حضرت به او فرمودند: نگاه کن چه میبینی؟ گفت مردی سفیدرو و زیبا میبینم با بویی خوش و لباسی فاخر و آن سیاه اولی دارد میرود. حضرت فرمودند: همین کلمات را تکرار کن. او دوباره گفت و عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمیبینم و در همین حال از دنیا رفت.
مرحوم محدث قمی میفرماید: خوب در این حدیث تأمل کن. ببین اثر عقوق چه اندازه زیاد است که در این جوان باآنکه از صحابه شمرده میشد و کسی مثل پیامبر به عیادت او آمده و بر بالین او نشسته و خود آن جناب کلمه شهادتین را به او تلقین فرمود، نتوانست آن را بر زبان آورد، مگر وقتی مادرش از او راضی شد.[39]
رضایت انسان از خداوند
اینکه خداوند متعال از انسان راضی باشد، مقام بسیار بزرگ است، ولی اهل حقیقت مطلوبشان این بوده تا به مرحلهای برسند که آنان نیز از خداوند متعال راضی باشند. قرآن میفرماید: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ؛[40] خداوند از اینگونه انسانها راضی است و آنها هم از خدا راضی هستند.
همچنین مرحوم خواجه نصیر در رساله اوصافالاشراف نوشته: رضای خداوند از بندهاش آنگاه حاصل میشود که رضای بنده از خدای بزرگ حاصل شود.[41] وی نقل کرده که یکی از بزرگان هفتادسال عمر کرد و در مدت عمر هرگز نگفت کاش فلان چیز انجام میشد و یا فلان چیز انجام نمیشد، این در واقع نشانه روح رضایت است که در یک بنده، در اوج درجات معنوی، میتواند به وجود بیاید.
ایشان نقل میکند: از بزرگی پرسیدند که از مقام رضا در خود چه اثری یافتهای؟ او گفت: از مرتبه رضا چیزی به من نرسیده است، ولی اگر از وجود و جسم من پلی بر روی دوزخ بسازند و خلایق اولین و آخرین را بر آن پل عبور دهند و به بهشت رسانند و مرا تنها در دوزخ کنند، هرگز در دل من خاطری خطور نمیکند که چرا بهره من این است و بهره دیگران آن است.
درواقع این نمونههایی از بیان رضایت از خداست که اگر انسان به آن مرحله برسد که واقعاً تسلیم محض پروردگار باشد و صبر و پایداری در برابر مشکلات در او مشاهده شود، میتوان به معنا و مفهوم رضایت رسید.
روش کسب رضایت الهی
راهبرد کلی کسب رضایت الهی، هماهنگی تکوینی با هستی و سنتهای حاکم بر هستی و صفات خدای متعال و نیز هماهنگی تشریعی با اراده خداوند است که از طریق انبیا و وحی به انسان رسیده و در اطاعت خدا و انجام وظایف دینی خلاصه میشود؛ هر آنکس در وادی اطاعت و بندگی از جهت کمیت و کیفیت بیشتر موفق باشد، در کسب رضایت الهی موفقتر خواهد بود.
در این زمینه امام علی (ع) فرموده است: رِضا اللّهِ سبحانَهُ مَقرونٌ بطاعَتِهِ؛[42] خشنودی خدای سبحان قرین طاعت او است و در یک کلام اگر انسان تسلیم خدا باشد در این صورت خدا از او راضی است.
در سخن دیگری از ایشان نقل شده که خدای تبارکوتعالی چهار چیز را در دل چهار چیز نهفته است، أخفى رِضاهُ فی طاعَتِهِ فلا تَستَصغِرَنَّ شیئا مِن طاعَتِهِ فرُبّما وافَقَ رِضاهُ و أنتَ لا تَعلَمُ؛[43] خشنودی خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتی را کوچک مشمارید؛ زیرا بسا که آن طاعت با خشنودی خدا همراه باشد و تو بیخبر باشی، پس برای کسب رضایت الهی هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد؛ زیرا احتمال دارد رضایت الهی با همان کسب شود.
در جای دیگری فرموده است: إِنَ التَّقْوَى مُنْتَهَى رِضَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ وَ حَاجَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَه ؛[44] همانا تقوا (انجام واجبات و ترک محرمات) نهایت رضایت خداوند از بندگانش و حاجت او از خلایقش است. پس تقوای الهی را رعایت کنید. همان خدایی که اگر عملی را پنهانی انجام دهید؛ میداند و اگر آشکارا مرتکب شوید؛ مینویسد.
البته ممکن است این وسوسه قلبی که شاید خدا و ائمه هدی (ع) راضی نباشند فرد را بیازارد و صفای دل او را به هم زند، ولی میتوان با انجام هر چه دقیقتر واجبات و ترک محرمات، آن وسوسه قلبی را نیز از دل زدود.
[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 2، ص 80.
[2] قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 104.
[3] معزی فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 230.
[4] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، ص 152.
[5] نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص 612.
[6] انصاری، خواجه عبدالله، شرح منازل السائرین، ص 114.
[7] توبه، آیه 72.
[8] مریم، آیه 55.
[9] مائده، آیه 119.
[10] شهید مطهری، حماسه حسینى، ج 1، ص 157، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص 357.
[11] مجلسی، بحار الأنوار، ج 70، ص 26، ح 29.
[12] صدوق، خصال، ص 617.
[13] مجلسی، بحار الأنوار، ج 2 ص 258 ح 4.
[14] آمدی، غررالحکم، ح 6344.
[15] انفال، آیه 53.
[16] بقره، آیه 155.
[17] طه، آیه 81.
[18] محمد، آیات 25 تا 28.
[19] غافر، آیه 35 و شوری، آیه 16.
[20] آل عمران، آیات 161 و 162.
[21] مائده، آیات 79 و 80.
[22] نور، آیه 9.
[23] مائده، آیات 79 و 80.
[24] فتح، آیه 6.
[25] بروج، آیه 10 و 12.
[26] آل عمران، آیه 112.
[27] صف، آیات 2 و 3.
[28] انفال، آیات 15 و 16.
[29] نساء، آیه 93.
[30] فتح، آیه 6.
[31] نور، آیه 54.
[32] نساء، آیه 80.
[33] مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 312، ح 11.
[34] همان، ج 13، ص 358.
[35] بقره، آیه 216.
[36] نوری، میرزا حسین، مستدرکالوسائل، ج 14، ص 286.
[37] شیخ کلینی، کافی، ج 1، ص 428.
[38] همان، ج 2، ص 349، ح 5.
[39] رجوع شود: کتاب احتضار و عالم قبر، مسعود عالی.
[40] مائده، آیه 119.
[41] شیخ طوسی، اوصاف الاشراف، ص 66-67.
[42] آمدی، غررالحکم، ح 5410.
[43] شیخ صدوق، خصال، ص 209، ح 31.
[44] آمدی، غررالحکم، ص 269.
نظرات